سازش و همرنگی

کاملاً واضح بود که مردی است هوشمند، فعال و معتاد به مطالعه ی چند کتاب منتخب. اگر چه ازدواج کرده ولی مرد زناشویی نیست. خود را یک ایده آلیست و خدمتگزار جامعه می نامید. به دلایل سیاسی مدتی در زندان بوده و دوستان زیادی داشت. نه در بند نام برای شخص خودش بود نه برای حزبش. می گفت این واقعیت را تشخیص داده که جستجوی نام و شهرت برای خود و برای حزب فرق نمی کند، هر دو یکی است. واقعاً معتقد به کارهای اجتماعی ای بود که می تواند به خوشبختی و سعادت انسان بیانجامد. مردی بود مذهبی، عاری از خرافات، غیر احساساتی و بی اعتقاد به هر گونه دکترین یا تشریفت ظاهری و بی معنا. می گفت آمده تا درباره ی مسئله ی «تضاد» به بحث بیاندیشد- نه تنها تضاد در خودش بلکه تضاد در طبیعت و در جهان هستی. به نظر او تضاد و تناقض یک امر اجتناب ناپذیر است: خرد در مقابل نابخردی قرار دارد؛ درون انسان پر از تمایلات متضاد و متناقض است؛ لفظ در مقابل عمل قرار دارد؛ عمل در تضاد با فکر است؛ و همه چیز همین گونه است. وی دریافته است که همه چیز با همه چیز در ستیز و تضاد است.
سازش و همرنگی با جماعت یعنی خود را از زحمت تفکر معاف داشتن. برای بسیاری از ما پیروی از یک طرح و الگو و دستورالعمل بدون انحراف و کم و کاست، انطباق با یک روش و همرنگی و سازش با عرفها و سنت های رایج، متضمن ایمنی بیشتر است، راحت تر از رنج و زحمت تفکر است. اطاعت و پیروی از یک «اتوریته»- درونی یا بیرونی- هر گونه سئوال و ضرورت اندیشیدن را، با دلشوره ها و اضطرابهای نهفته در آن منتفی می نماید. پیروی از تجربیات، استنتاجات قبلاً حاصل شده و تصمیمات مشخص و ثابت خود هیچ گونه تردید و تضادی درون انسان به وجود نمی آورد. ما در نیات و مقاصد خود ثابت و استواریم، با آنها سازش پیدا می کنیم؛ یک راه معین را انتخاب می کنیم و مصمم و انصراف ناپذیر در آن پیش می رویم. اغلب ما راهی را برای زندگی جستجو می کنیم که درآن خطر، اضطراب و زحمت کمتری وجود دارد- راهی که در آن لااقل ایمنی روانی وجود دارد. و چقدر نسبت به انسانی که زندگی و رفتارش موافق با ایده آلهایش می باشد احساس احترام می کنیم! چنین انسانهایی را به عنوان الگو و سرمشق می نگریم؛ انسانهایی که باید از آنها پیروی کرد؛ باید آنها را تجلیل و ستایش کرد. نزدیک شدن به ایده آلها اگر چه مستلزم تلاش و زورورزی است ولی در عین حال لذت بخش و ارضاء کننده نیز هست؛ زیرا هر چه باشد بالاخره ایده آلها خود ساخته هستند، انعکاس ذهن خود ما هستند و بنابراین تحقق آنها موجب رضایت خاطرمان می گردند. شما قهرمان ایده آل خود را – در هر زمینه ای می خواهد باشد – انتخاب می کنید و دنباله رو او می شوید. میل همسازی و همرنگی نیرو و لذت خاصی به انسان می دهد؛ زیرا انسان همرنگی و دنباله روی را نشانه ی ارادت می داند؛ در ارادت نوعی احساس ایمنی نهفته است. ولی «ارادت» دلیل خلوص و سادگی نیست حال آنکه بدون سادگی و خلوص امکان شناخت وجود ندارد. در همرنگی و انطباق با یک طرح و الگوی ساخته و پرداخته ی خوش ظاهر به وسیله ی ذهن، لذت و رضایت ناشی از ارضاء میل حصول و موفقیت نهفته است؛ و هنگامی که انسان موفق به حصول چیزهایمورد تمایل و ایده آل خود می گردد احساس راحتی و ایمنی روانی می کند. طرح یک الگوی ایده آل و کوشش پیوسته برای نزدیک شدن به آن منجر به مقاومت و ایستادگی می گردد. ولی قابلیت انطباق همیشه در محدوده ی همان الگو و قالب طرح شده است. به هر حال، سازش، همرنگی و پیروی به انسان احساس اطمینان و ایمنی می دهد؛ و به همین جهت است که ما نومیدانه به آن می چسبیم.
در تناقض و ستیز با خویش بودن یعنی زیستن علیه خود، یعنی زندگی در تضاد و اندوه. «خود» بنیاداً و ماهیتاً پدیده ای است متناقض، از پدیده های بسیاری ساخته شده است با ماسکها و صورت های متفاوت که هر یک با دیگری در تضاد ، تخالف و تقابل است. مجموعه ی ساختمان «خود» حاصل تمایلات، علائق و ارزشهای متناقض است. این پدیده در هر زمینه از بودش خود تمایلی دارد که منجر به ایجاد ضد آن تمایل می گردد. «خود» یا «من» شبکه ای است از تمایلات غامض و پیچیده؛ هر تمایل نیروی محرک خاص خودش را دارد، هدف خاص خودش را دارد؛ و این هدفها اغلب با هدفهای دیگر، و با امیدها و آرزوهای دیگر در تضاد است. انسان در هر رابطه ماسک مناسب آن رابطه را به چهره می زند. انتخاب ماسک ها مبتنی بر انگیزش های محیط، اوضاع و احوالی که که هر آن پیش می آید، و SENSATION ها است؛ در اینصورت وجود تضاد در ساختمان «خود» یک امر اجتناب ناپذیر است. تضادهای درونی منجر به ایجاد رنج و توهم می گردند. برای فرار از رنج ها و توهمات متوسل به انواع وسائل و شیوه های خود فریبی می گردیم که فقط کمک می کنند به تشکیل تضاد و بدبختی. هنگامی که ستیزها و کشمکش های درونی غیر قابل تحمل می گردند می کوشیم تا بوسیله ی خودکشی از آنها ف6رار کنیم؛ به تجاهل و تمارض پناه می بریم؛ خود را تسلیم یک ایده و نظریه می کنیم؛ خود را وابسته به یک فرقه و گروه می نماییم؛ یا خود را چنان غرق در فعالیت می گردانیم که وجود خویش را به کلی از یاد می بریم. پس انشقاق و تجزیه شدگی درونی یا منجر به «خودگستردگی» می شود (از طریق همسان دانستن خود با بسیاری چیزها) یا منجر به «خودتخریبی» و تباهی هستی خویش بوسیله ی تجاهل و تمارض می گردد. تلاش برای «شدنِ» چیزی جز آنچه انسان هست منجر به ستیز و تضاد می گردد؛ ترس از «آنچه هست» پندار ضد آن را می آفریند؛ و از طریق جستجوی آن ضد امیدواریم بتوانیم از ترس بگریزیم. «سنتز» حاصل تقابل و تناقض نیست؛ از ستیز دو چیز متضاد «سنتز» بوجود نمی آید، زیرا تمام چیزهای متضاد جرم ضدهای دیگری را در خود دارند. تضادهای درونی منجر به انواع پاسخ ها و واکنشهای فیزیکی یا روانی می گردند- واکنشهای ملایمت آمیز یا خشونت آمیز، بدون زیان، یا مخرب و خطرناک. و سازش و همرنگی فقط به تیرگی- ابهام و پیچیدگی چیزهای متناقض کمک می کنند. تنها طریق رهایی از تناقض درونی شناخت شیوه های عملکرد «تمایل» است.
هماهنگی و یکپارچگی چیزی نیست که محدود به لایه های سطحی و بالایی ذهن باشد؛ چیزی نیست که بتوان آانرا آموخت، چیزی نیست که بوسیله ی دانش یا ریاضت حاصل بشود. و تنها در تمامیت و یکپارچگی وجود انسان است که نه انطباق و همرنگ شدن وجود دارد، نه اطاعت کورکورانه و نه تناقض. اما یکپارچگی حاصل ایجاد سازش، تلفیق و یک کاسه کردن تمایلات و علائق گوناگون نیست؛ انطباق با یک طرح و الگو نیست- حتی یک الگوی خوش نما و ظاهراً بی نقص و ایده آل. تنها در گرایش «لائیت» و رهیافتی غیر مستقیم است که تمامیت و یکپارچگی وجود دارد. تجسم و تصور یکپارچگی نیز شکلی از انطباق با یک الگو است؛ و هر گونه انطباق منجر به نادانی، جهل و تباهی می گردد. هنگامی که یکپارچگی را به عنوان یک هدف جستجو می کنیم در حقیقت به جستجوی انعکاس تصاویر برخاسته از ذهن خود می رویم؛ زیرا از «یکپارچگی»، یک ایده آل ذهنی ساخته ایم. و از آنجا که همه ی ایده آلها خودساخته اند ضرورتاً به تضاد، تقابل و ستیز می انجامند. [4] هر آنچه از «خود» برخیزد و انعکاس آن باشد ماهیت «خود» را دارد؛ و بنابراین آلوده به تضاد، تیرگی و آشفتگی است- زیرا ماهیت «خود» چنین است؛ «خود» یک معجون پر از تناقض است.
میل به ایجاد یکپارچگی و یگانگی در هستی خویش به خاطر احساس تضاد و تجزیه شدگی است؛ ولی یکپارچگی چیزی نیست که بتوان آنرا ساخت، آنرا پرورش داد و بوسیله ی آن تضاد و تجزیه شدگی را از بین برد. شما ممکن است بتوانید عوامل متناقض در وجود خود را پنهان سازید، بر آنها سرپوش بگذارید، از آنها بگریزید یا وجودشان را ندیده بگیرید و نسبت به وجودشان ناآگاه بمانید؛ ولی به هر حال آن عوامل در وجود شما هست، و منتظرند تا برای خود مفری بیابند و خود را بروز دهند.
موضوع اصلی مورد توجه ما تضاد است، نه وحدت و یکپارچگی. یکپارچگی، مانند آرامش کیفیتی است که به تبع جریانات دیگری خودبخود تحقق می یابد؛ فی نفسه یک هدف نیست، بلکه نتیجه ی چیز دیگری است. با شناخت ماهیت تضاد نه تنها یکپارچگی و آرامش، بلکه چیزی بس اساسی تر حاصل خواهد شد. تضاد را نه می توان سرکوب و پنهان کرد، نه می توان آنرا تصعید نمود، و نه آنرا با چیزی جایگزین ساخت. تضاد نتیجه ی مستقیم تمایل و استمرار آن است؛ نتیجه ی بیشتر «شدن» و بیشتر خواستن است. (و البته این به آن معنا نیست که باید در رکود و تحجر زیست و به آن راضی بود). «بیشتر»، فریاد همیشگی «خود» است؛ میل تجربه ی sensation است- sensation های گذشته یا آینده. Sensation محصول ذهن است؛ و ذهن نمی تواند وسیله ی شناخت تضاد باشد. شناخت در حیطه ی لفظ و بیان نیست؛ یک فعل و انفعال ذهنی، و بنابراین یک امر مربوط به تجربه نیست. تجربه یعنی خاطره؛ و بدون لفظ، سمبل و تصویر خاطره وجود ندارد. شما ممکن است کتابها درباره ی تضاد بخوانید، ولی این کار کمترین کمکی به شناخت تضاد نمی کند. برای شناخت تضاد، فکر باید از دخالت باز ایستد، باید بدون «فکرکننده» نسبت به تضاد آگاه بود. فکر کننده انتخاب گر است، و نتیجتاً همیشه جانب گیری می کند؛ همیشه می کوشد تا چیزهای مطبوع و لذت انگیز را نگه دارد. و این کار منجر به ایجاد و تداوم تضاد می گردد. فکر ممکن است خود را از تضاد خاصی آزاد گرداند ولی جرثومه ی تضاد هنوز وجود دارد؛ زمینه ی ذهن آمادگی برای رشد تضادهای دیگر را دارد. کار فکرکننده توجیه و نکوهش است، وبه این طریق مانع شناخت می گردد. در غیبت «فکرکننده» است که تجربه ی مستقیم تضاد تحقق می یابد؛ ولی این تجربه، تجربه ای نیست بوسیله ی «تجربه کننده». [5] در حالت تجربه کردن نه «تجربه کننده» هست و نه چیزی که مورد تجربه قرار می گیرد. تجربه کردن کیفیتی است مستقیم؛ و بنابراین رابطه، رابطه ای است مستقیم، نه از طریق خاطره. و این رابطه ی مستقیم است که منجر به شناخت می گردد. و نتیجه ی شناخت رهایی از تضاد است. و در رهایی از تضاد است که وحدت، یکپارچگی و هماهنگی وجود دارد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 30 / 9 / 1392برچسب:,
ارسال توسط امین